نگاه کن

فوریه 6, 2010 § بیان دیدگاه

چه سبز نگاه کن

بوی خورشید       از پشت برگ نمور

من با این دامن چین چین چین

موج پشت موج    آن روبرو کف

پشت شیشه دست لاغر فرمان را چسبیده زیر چشم را با اشک خیس می کند

نگاه کن از پشت شیشه به من

دست هایم دو سوی کمر      کمر   یکی به این      یکی به این      یکی به آن یکی سو

یکی به این      یکی به آن یکی سو

نگاه کن      چه خیسم سبز     موج نمی زنم      کف       گاهی برق می زنم

و همچنان که نگاه می کنی حالا که پشت برگ ها پشت برکه با گونه های سرخ سک سک می کنم

صدایی از سینه ات ترسان بالا می کشد زیرا همین حالا نشسته ام سینه ام شیر

سرت زیر سینه ام شیر

دست های پهنت لای دست های نازکت گم مانده     گریه می کنی

هپ پالا پرتابت می کنم تا ارتفاع یک وجب بالاتر از در هوا می گیرم

فرمان را گم نکن بپیچانی از کنار این پیچ به خانه به خانه نمی روم

نگاه کن

سبز

حالا آبی

حالا سبز

حالا کف     گاهی نم نمک       لابلای هوا     گاهی کف

حالا نگاه نکن

حالا نگه دار

حالا در را وا کن

حالا سلام کن

حالا به کی سلام کنم حالا

حالا می گیرمت در هوا  زیر سینه ام شیر و گونه هایم سرخ و عطر خیسم شور

حالا نوار را ته کشو گم کن

—————

ساقی قهرمان

بیان دیدگاه

این چیست؟

شما در حال خواندن نگاه کن در ساقی قهرمان. همین هستید.

فرا